خاطرات قدیمی (زردوکی)


📝 خاطرات شما از سلطونی 📝

زردوکی😂

یه زمانه یاد منه سلطونی حسابی بارش🌧 اومده بو رود سلطونی فکر کنو ته نصفه های تابستو 🌞تقریبا ای میومه. او اوایل که رود همیجوری میومه و
ای ها کاملا زلار بودن مه و چند تا از بچه ها👬🚶 تو رود مشغول بازی بوده که متوجه شده که قسمتای که چاله بو ماهی 🐟 ریز داره. برادر مه خد ما ها گفت که اگه از ای ماهی ها بخوره بر زردوکی (یه مریضی هسته) فاییده داره. مه و دو سه نفره ازبچه ها از او ماهی ها نوش جان کرده😄 ویاد منه بعد از او قضیه هر چند وقته که خد بعضه از بچه ها میومده اونجه از او ماهی ها میخورده 😋و بعضه وقتا مه مخصوصاً میرفتو🚶 تنهایی از اونا قورت میدادو ته وقته که یه روز رفتو که بخورو دیدو این ماهی های که ما می خورده خو پاهای ریز در یاردن بعدا فهمیدو که ما خو قورباغه 🐸 میخورده😝😝😝
✏️ نویسنده …

شما هم اگر خاطره ای دارید به آیدی ما در تلگرام ارسال کنید تا با نام یا بدون نام شما در وب سایت قرار دهیم

۷ دیدگاه در “خاطرات قدیمی (زردوکی)”

دیدگاهتان را بنویسید